يه كمي روانشناسي : ته تاقاري ها (بچه هاي آخر يك خانواده ) معمولا دوستان بزرگتر از خود را براي دوستي انتخاب مي كنند

من به آزمايشات ، مشاهدات و برخي از مباحث روانشناسي علاقه دارم حالا شايد چون خودم رواني هستم اينطوري هست lol يا كلا اين مباحث براي من شيرين هست


با توجه به مشاهدات شخصي خودم و آزمايشاتي كه انجام دادم ديدم كه اغلب ته تاقاري ها دوستان بزرگتر از سن خود را براي دوستي انتخاب مي كنند و بيشتر دوست دارند با بزرگتر از خودشان دوست شوند و يا در مجالسي كه بزرگتر ها حظور دارند شركت مي كنندبه نظر من شايد به خاطر اين است كه بچه هاي آخر معمولا سطح سني شان با خواهر و برادرانشان تفاوت دارد و خود را در خانواده كوچك مي بينند كه اين بستگي به فرهنگ و نوع تربيت خانواده دارد و به همين دليل دوست دارند بزرگ باشند و براي اين راه دوستان بزرگتر از خود را بر مي گزينند  تا احساس كنند كه بزرگ هستند و حتي از دوستان بزرگتر از خود چيز هاي زيادي مي توانند ياد بگيرند اين مشاهدات و آزمايشان من بر روي دو نفر از دوستانم كه سنشان از من كوچكتر بود انجام شد و بر روي هر دو نفر يك آزمايش مشابه انجام شد براي اينكه آزمايشات من صحت يابد براي هر دو نقشي بازي شد  كه بسيار بچه گانه بود و ديدم آنها عكس العمل نشان دادن و تمايل به ادامه ي دوستي با من را نداشتند از همه مهم تر اين فرمول براي من كمي واضح است از اين رو مشاهدات و فرمول هاي خود را در اين جا نوشتم

چنانچه شما نيز مشاهداتي در اين زمينه داشته ايد اعلام فرماييد






معذرت خواهي = كليد حذف خاطرات بد

خاطره : بعضي از آدم ها فرشته اند بعضي ها هم تسليم غرور و بنده ي شيطان و اگر كار خطايي ازشون سر مي زنه سر باز مي زنند و با اينكه مي دونن كه كار اشتباهي كردن ولي با بهانه هايي مثل ( شوخي بود يا تقصير من نبود ) خود را راحت و غرور و شيطان درونشان به آنها اجازه ي معذرت خواهي نمي دهد و حتي در مواردي ممكن است طلبكارانه هم برخورد كنند آخه چند روز پيش يكي از دوستانم با رفتار خودش به من فرصتي داد تا اون رو آزمايش كنم دوست عزيزم يك كار كوچيك كرد كه اصلا كار زشت و بدي در حق من نبود اما من خودم رو به ناراحتي زدم و از دستش مثلا ناراحت شدم ديدم بار اول و دوم زياد جدي نگرفت و وقتي ديد من از دستش خيلي ناراحتم از من معذرت خواهي كرد و من ديدم واقعا پسر گلي هست و عاشق اين رفتار پسنديدش شدم و تعجب كردم كه اون با اينكه هيچ خطايي نكرده ولي باز هم معذرت خواهي كرده پايان خاطره

نظر من : اين خاطره رو بي ربط نگفتم فقط نظرم اينه كه معذرت خواهي يك كليد هست در ذهن انسانها كه شما با فعال كردن اون نيمي از خاطرات بد اون فرد رو با توجه به اون خاطرات از ذهنش مي توانيد پاك كنيد

 






تبريك يا تسليت

تصوير اصلي را ببينيد

25 ارديبهشت تولد من بود من فكر مي كنم تبريك براي تولد مناسب نيست و بايد تبريك جاي خود را به تسليت بدهد اگر به دنياي آخرت ايمان داشته باشيد متوجه مي شويد كه در كره ي زمين زندگي و مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت و اين دنيا محل آزمون است و به طبع آن شيطان نيز سعي بر پايين آوردن مرتبه شما دارد بنابراين شما وقتي متولد مي شويد خيلي احتمال آن زياد است كه در آزمايش نمره ي مطلوب را نگيريد البته در اين عرصه اين موضوع پيچيده تر هم خواهد شد و با توجه به قرآن و احاديث پيامبران مورد عذاب قرار خواهيد گرفت و البته خدا بخشنده و مهربانست. اما ممكن است خيلي به ندرت پيش آيد كه در اين آزمون يكسري نمرات خوب هم كسب كنيد و پاداش آن را بگيريد پس اگر شما هم مانند من اين ريسك را دوست نداريد از همينجا تولد شما را تسليت مي گويم در كل من خيلي به اين مسئله فكر مي كنم كه عدم وجود انسان به چه ترتيب بود يكي از آشنايان به من مي گويم عدم وجود انسان را حتي نمي توان "هيچي" هم قلم داد كرد اما وي مي گويد قبل از اينكه به كره ي زمين بياييم ماي معنوي در جاي ديگري زيست مي كرده !‌ كه اين هم جاي تفكر دارد اما در كل من فكر مي كنم اگر انسان متولد نشود و يا متولد شود زود از دنيا برود بهتر است چون كسي كه به آخرت ايمان دارد هميشه در اين دنيا معضب و سالگرد تولدش زياد برايش خوشايند نخواهد بود اين زاويه ي ديد من است شايد شما بعد ديگري براي نگاه كردن به اين مسئله داريد كه اينجا محل تبادل آن با من است لطفا نظر دهيد






مار را چگونه مي نويسند ؟

 

 

 

يا  

 

 

 

مار

 

 

 

روستايي بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بي سوادي در آن سكونت داشتند. مردي شياد از ساده لوحي آنان استفاده كرده و بر آنان به نوعي حكومت مي كرد. برحسب اتفاق گذر يك معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلكاري هاي شياد شد و او را نصيحت كرد كه از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا مي كند. اما مرد شياد نپذيرفت. بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فريبكاري هاي شياد سخن گفت و نسبت به حقه هاي او هشدار داد. بعد از كلي مشاجره بين معلم و شياد قرار بر اين شد كه فردا در ميدان روستا معلم و مرد شياد مسابقه بدهند تا معلوم شود كداميك باسواد و كداميك بي سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در ميدان ده گرد آمده بودند تا ببينند آخر كار، چه مي شود. شياد به معلم گفت: بنويس «مار» معلم نوشت: مار نوبت شياد كه رسيد شكل مار را روي خاك كشيد. و به مردم گفت: شما خود قضاوت كنيد كداميك از اينها مار است؟ مردم كه سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شكل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا مي توانستند او را كتك زدند و از روستا بيرون راندند.

 پي نوشت ام بي اس : از اين مطلب چند برداشت مي توان كرد من برداشتي كه ازش كردم و به نظرم بي مناسبت با انتخابات هم نيست اين هست كه هر چي بدبختي بر سر هر ملتي وجود دارد مقصرش خود ملت آن است نه فقط براي انتخاب يك مسئول بلكه رفتار خود آن ملت مي تواند تاثير گذار باشد .

منتظر نظرات خوبتون هستم ! 






خرافات نامه 1

روزي مادر بزرگم به من گفت خداوند روزي هر بنده را در صبح به او عنايت مي كند من هم خواستم آزمايشي انجام دهم تا صحت موضوع را به چشم ببينم روزي به طور اتفاقي صبح زود بيدار شدم آن زمان وقت نماز هم بود نماز صبح را كه خواندم به طور ناخداگاه آگهي هاي خودم را به روز كردم شايد باورتان نشود كه فروشم چند برابر و سودم در آن روز بالا بود آيا واقعا عقيده ي مادربزرگم درست است يا اينكه هر شخص آگهي خود را صبح زود به روز كند سود بالا نصيبش مي شود در اين شكي نيست كه خدا روزي هر آدم ( بد يا خوب ) را مي دهد ...

ام بي اس






نویسه جدید وبلاگ

طنز ، نفوذ عمقي ، اصلاح غير مستقيم تضميني 
 
يك جمله ي طنز مي تواند به نرمي خيلي در انسان تاثير بگذارد به طوري كه اشتباهات ، خطاها ،‌ هنجارها را به صورت بامزه اما تلخ به وي گوش زد كند  حتي به نظر من تمسخر غير مستقيم رفتار هاي يك فرد به صورت طنز مي تواند موثر باشد چرا كه رفتار زشت وي را مانند آينه به وي نشان مي دهد و او را خجل زده خواهد كرد بدين ترتيب او را  اصلاح خواهد كرد حالا اين نظر شخصي من هست منتظر نكته و نظرات شما هستم

ام بي اس

 






گزارش تخلف
بعدی